پارسا جون ماپارسا جون ما، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
پیوند عاشقونمونپیوند عاشقونمون، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

خاطرات روزهای کودکی پارساجون از تولد تا...

سومین ماهگرد عشق زندگیمون

                  پارسای عزیزم ماهگیت مبارک پسر خوشکلم سومین ماهگردتم فرا رسید و ماشالا روز به روز داری بزرگتر و عاقل تر میشی ودیگه مامان و بابا رو کمتر اذیت میکنی و خواب شبت بهتر شده اما وروجک واست بگم که تا امروز توی گهوارت خواب نرفتی و ماهم همه روشی واست امتحان کردیم و جواب نداد تا اینکه مجبور شدیم واست نندی ببندیم که خداروشکر اینو دیگه دوست داشتی و فقط با اونه که خواب میری ولی ما رو توی محدودیت قرار دادی چون وقتی خوابت میگیره هرجا که باشیم باید سریع بیایم خونه و شما توی نندیتون خواب بری یا اگر جایی دیگه دسترسی به نندیت نداشته باشی...
29 فروردين 1394

روزهای خوب با تو بودن

سلام پسرخوشکل مامان خداروشکر چندوقتی هست که خوابت تنظیم شده شبها زودتر میخوابی ولی صبح زود بیدار میشی و با صدای ملچ ملوچ کردنت مامانی رو بیدار میکنی تا بهت شیر بده و دیگه نمیخوابی و همش میخوای که باهات حرف بزنیم و بازی کنیم یه باب اسفنجی هم داری که عاشقشی تا چشماتو باز میکنی و میبینیش با زبون خودت باهاش حرف میزنی و کلی واسش ذوق میکنی همینطور وقتی صدای مامانی و بابایی رو میشنوی خیلی خوشحال میشی و واسمون میخندی و بهمون انرژی میدی نفسم امروز صبح مثل همیشه مامانی رو بیدار کردی و منم گل پسرمو بردم توی اتاقش تا با عروسکاش بازی کنه تو هم کیف کردی حالا بیا عکساتو ببین خوشکلم عشق مامان رو تختش خوابیده ای جان چقد ...
26 فروردين 1394

دومین واکسن پارساجون

الهی مامانی فدات بشه امروز با مامان جون بردیمت واسه واکسن دوماهگیت که البته یه خورده هم دیر شده بود  واکسنت رو که زدن کلی اشک ریختی فدای اون اشکات بشم من عزیزم خیلی درد داری از ته دل گریه میکنی و جیغ میکشی         این خانومه به  پای    من            یه  واکسن  تازه  زده اشک اومده تو چشم من            یه خورده دردم اومده یه پارچه ی نرم می ذاره            مامان رو جای واکس...
21 فروردين 1394

ایام نوروز بر پارساجون چگونه گذشت

  سلام گل پسرم بلاخره تعطیلات تموم شد و مامانی با کلی خبرای خوب و عکس و خاطره اومده تا واست تعریف کنه که اولین بهارت رو چطوری سپری کردی نازگل مامان امسال بهترین عید واسه من و بابایی بود با وجود تو فرشته کوچولو خیلی بهمون خوش گذشت کلی تفریح و دید و بازدید رفتیم توی عید با کوچولوی خوشمزمون و کلی هم عیدی گیرت اومد شیطون تازه مسافرتم رفتیم. اولش خیلی میترسیدیم که پسر خوشکلمون اذیت بشه توی سفر اما خداروشکر همه چی خوب پیش رفت و تو هم خیلی پسر خوب و آرومی بودی و اصلا مامان و بابا رو اذیت نکردی. خب حالا بریم سراغ عکسا تا واست بگم که کجاها رفتی وروجک گل پسرم تیپ زده بره عیددیدنی فداش بشه مامانی اینجا روز پنجم سال ...
15 فروردين 1394

دومین ماهگرد پارساجون

        امروز 29 اسفند 1393 دومین ماهگرد پسر گلم مصادف با شب سال تحویل پسرگلم با باباش   خوشکل مامان امشب هم شب سال تحویله و هم دومین ماهگردته عزیزم به همین مناسبت واست یه کیک درست کردیم و  من وبابایی با مامان جون و بابا جون و خاله هات و عموت دور هم جمع شدیم واست یه جشن کوچولو گرفتیم و تا بعد از سال تحویل که ساعت 2و 15 دقیقه بامداد بود در کنار هم به شادی پرداختیم. نازدار مامان اینجا باباجون بغلت کرده و تو هم به کیک وشمع هات خیره شدی عزیزدلم جیگرت برم که چه ذوقی میکنی عزیزم اینجا هم با کمک بابایی و باباجونت تونستی یه کوچولو روی مبل بادیت بشینی جوجو خوجمل من ...
1 فروردين 1394

عکسهای شازده کوچولو تا پایان 2ماهگی

جیگرت بره مامانی که مردی شدی واسه خودت ماشالا کوچولوی خوشتیپ من این پیراهن و شلوار رو مامان جونت عیدی بهت داده منم سریع تنت کردم و ازت عکس گرفتم آخه خیلی خوشمزه شده بودی عزیزدلم اما خوابت میومد حوصله عکس گرفتن نداشتی ببخشید که بدخوابت کردم نازدار قشنگم اینجا هم با کلی زحمت نشوندمت روی مبل و ازت عکس گرفتم پسرکم آخه هنوز واسه نشستنت خیلی زوده آخ قربونت برم که چقد سعی کردی تعادلت به هم نخوره و بتونی یه لحظه بشینی فدات شم جوجوی خوشمزه من داره خواب میره البته همیشه همینجوری قبل از خواب چشمات نیمه بازه و چندتا لبخند ناز میزنی دیگه بعدش خواب میری و اما گاهی اوقاتم فکرمیکنیم دیگه خواب رفتی ولی هنوز ی...
1 فروردين 1394
1